به گزارش مجله خبری نگار/ایران: سودای زندگی در تهران در سرشان پر شده بود. گمان میکردند اگر به تهران بیایند به آرزوهایشان نزدیکتر میشوند و زندگی لاکچری انتظارشان را میکشد.
یک شب زمانی که در قهوهخانه نشسته بودند، از رؤیاهایشان با هم حرف زدند و از همان شب عزم آنها برای اینکه به دل جاده بزنند و خودشان را به تهران برسانند جزم شد.
از همان لحظه دیگر آنها گروه دوستانه نبودند و تبدیل شدند به اعضای باند سرقت! باند مخوفی که هر چند سن و سالشان خیلی کم بود، اما همان سر پر از سودایشان سبب میشد بیرحمانه وحشت خلق کنند!
سرهنگ کارآگاه علی فرخنژاد رئیس اداره پنجم پلیس آگاهی تهران در توضیح این خبر به خبرنگار ما گفت: «مدتی قبل شکایتهای سریالی شهروندان که از تهران به سمت کرج میآمدند با موضوع آدمربایی و سرقت مقرون به آزار در دستور کار مأموران ما قرار گرفت. در جریان بررسیها، باند سارقان شناسایی و دستگیر شدند و مشخص شد شیوه این افراد به این صورت بود که ابتدا بهعنوان مسافر سوار خودرویی میشدند و سپس خودرو را با تهدید چاقو از راننده سرقت میکردند، سپس با خودروی سرقتی خود را مسافرکش جا زده و اقدام به سوار کردن طعمههایشان میکردند و بعد در میان راه با تهدید چاقو اموال و کارت بانکی این افراد را سرقت کرده و آنها را در جاده رها میکردند. این افراد تاکنون به بیش از ۲۰ سرقت اعتراف کردهاند، اما احتمال شناسایی شاکیان بیشتر وجود دارد.»
ترس و وحشت را هنوز هم میشود در وجودشان حس کرد. «یکبار که در یک جاده خلوت اسیر زورگیران قمه به دست بیفتی، انگار مرگ را به چشم میبینی!»
این جمله یکی از مالباختگان است. این افراد که میخواستند در پایان ساعت کاری خودشان را از محل کارشان واقع در جاده مخصوص کرج به خانهشان برسانند، سوار خودروهای عبوری شده و یکی بعد از دیگری طعمه زورگیران قرار میگرفتند.
یکی از آنها میگوید: «وقتی سوار خودرو شدم، فهمیدم این ماشین معمولی نیست و احتمال دادم سرنشینان زورگیر هستند، به خاطر اینکه در خودرو از داخل باز نمیشد. وقتی خودرو کمی حرکت کرد، جوانی که کنارم روی صندلی عقب نشسته بود چاقو کشید و من هم از ترس جانم کارت بانکی و موبایلم را به او دادم. حدود ۲۰ میلیون تومان در کارتم بود که با آن خریدی از یک دستگاه پوز انجام دادند.»
یکی دیگر از شاکیان میگوید: «در جاده مخصوص منتظر ماشین بودم. سوار خودروی عبوری شدم، چون در آن نزدیکی خط اتوبوس یا تاکسی نبود. ماشین که کمی حرکت کرد، سرنشین صندلی عقب با کف دست محکم به سینهام ضربهای زد و سرنشین کنار راننده صندلیاش را عقب داد که پاهای من دیگر حرکت نمیکرد. بعد با چاقو تهدیدم کرد و از من خواست کارت بانکیام را به او بدهم. به حدی ترسیده بودم که در آن لحظات بجز نجات جانم به چیز دیگری فکر نمیکردم. سارقان خیلی بیرحمانه رفتار میکردند و هر لحظه فکر میکردم اصلاً بعید نیست چاقو را در شکمم فرو کنند!»
شاکی دیگر هم کارمند یک کارخانه تولیدی است. او هم حدود ۷ میلیون تومان به همراه گوشی تلفن همراهش را تقدیم سارقان کرده تا جانش در امان بماند. حالا شاکیان چشم در چشم سارقان ایستادهاند و میگویند حتی اگر اموالشان برگردد هم به آنها رضایت نخواهند داد، چون ترس و وحشتی که تجربه کردهاند تا مغز استخوانشان نفوذ کرده است!
رامین ۲۰ سال دارد. چند ماه قبل از یکی از شهرهای غرب کشور به همراه دوستانش به تهران آمده است. او سردسته باند و سن و سالش از بقیه بیشتر است. دو همدست ۱۷ و ۱۸ ساله هم دارد.
رامین در گفتگو با خبرنگار ما میگوید: «در شهر خودمان قهوهخانه داشتیم و وضع مالیام بد نبود. وسوسه ثروت بیشتر باعث شد چنین اشتباهی را انجام دهم و اتفاقاً پول زیادی هم نصیبم نشد!»
همدست ۱۷ ساله رامین میگوید: «من روی صندلی عقب مینشستم و مسافر را با چاقو تهدید میکردم، اما قصد نداشتم به کسی ضربهای بزنم و هرگز هم این کار را نکردم، به خاطر اینکه اگر چاقو میزدم و خون روی تشک صندلی میریخت، مسافر بعدی سوار نمیشد!»
این متهم در ادامه گفت: «من کارگر میدان میوهوترهبار بودم. چند سالی میشود که تهران زندگی میکنیم.
گاهی به شهرمان سر میزدیم و وقتی با دوستانم در قهوهخانه همکلام شدم وسوسه سرقت به سرم زد. فکر میکردم خیلی زود اوضاعم خوب میشود، اما الان پشیمانم و فکر میکنم باید در همان میدان خوب کار میکردم تا بتوانم وانت بخرم و برای خودم کار کنم.»
سومین متهم نیز میگوید: «۱۸ سال دارم و بیکار بودم. خانوادهام هم وضع مالی خیلی ضعیفی داشتند و من فکر میکردم اگر دست به سرقت بزنم میتوانم کمکی به خودم و خانوادهام کنم.»
رسیدگی به این پرونده در جریان کار قضایی قرار خواهد گرفت تا تعداد دقیق شاکیان مشخص شود.